دوست دارم برم باشـ(ون) حرف بزنم ولی خب نمیشه، بیش از پیش بینمون دیواره

اقلا حالا حالا ها نمیشه، و خب بعد ازینم دیگه اونقد فاصله‌ست که نمیشه

حیف شد.

-

بابا هر وقت کلّه ظهر میخواستم برم بیرون همینو میگف، میگف آفتاب میخوره فرق سرت ازینی که هست خرابتر میشه :))

-

از حرفا و رفتارام میترسم گاهی، نشونه چند رنگی میبینم توشون چون شاید، خودمم با خودم غریبه‌م و نمیدونم چی منم چی نیستم

-

حس بر باد رفتگی هویت دارم 

کدوم هویت؟ :))

بدون وجود قواعد از هم می‌پاشم و از قواعد فراری‌ام.

-

آدمیزاد ذاتا موجود تباهیه، زندگی هم از بیخ و بن چیز مزخرفیه، منم چرند بیشتر میگم جدیدا.

-

حالا نمیشه رهِ صد ساله رو یه شبه رف؟ چن شبه چی؟ چن هفته، چن ماه؟ این تن بمیره راه نداره؟

-

دارم باز به قالب ظرف جدید درمیام حریصانه، چقدر زشت، چقدر ترسناک! پسر من نمیخوام اینو..

شفافیت تو نوشتن اذیته برا خودم، چرا آخه؟ رنگِ سطحی بودن داره فک کنم چون، چقد بی‌مزه :))

-

نه نه، بخند، ولی آروم..

-

باید حرف بزنم و نباید حرف بزنم.

-

گیج و منگ و ناآروم؛ مث همیشه

-

بیاید یکی دو جمله بهم بگید اگه تا اینجا خوندید، هر چی دوس دارید، نیاز آزاردهنده‌ای به فیدبک پیدا کردم.