از بوسـه گلگون تو خون میچکـــد ای تیر !
جان و جگرم سوخت ،
به این سـینه چه گفتی ... ؟!
از بوسـه گلگون تو خون میچکـــد ای تیر !
جان و جگرم سوخت ،
به این سـینه چه گفتی ... ؟!
هرچقدم که دلخوری باشه ، فک کنم همینکه هرروز پامیشم میبینم سجّادهت پهنه ، یه بخش عظیمی از خوشبختی باشه. :)
و وی پس از هرگونه ابراز محبّت و حسّ صمیمیتی دچار شکّ و تردید و امّا و اگر میگشت. از کی اینطوری شد ؟!
چهقدر سختَم.
× کوتاهتر از عنوان :))