من خیلی دوست دارم بتونم قبلِ مرگم از خواب پاشم، ولی هر چی زور میزنم به بنبست میخورم
فکر کنم سرنوشت محتوم و گریزناپذیرمونه این خوابه، زودتر از موعدم نمیشه بیدار شد
و خب آخ!
با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی ام آمده ام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه ی توفانی ام دلخوش گرمای کسی نیستم آماده ام تا تو بسوزانی ام آمده ام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانی ام ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی ام خوبترین حادثه می دانمت خوبترین حادثه می دانی ام حرف بزن ابر مرا باز کن دیرزمانی است که بارانی ام حرف بزن حرف بزن سالهاست تشنه ی یک صحبت طولانی ام ها... به کجا می کشی ام خوب من؟ ها... نکشانی به پشیمانی ام
یهو یاد این افتادم :) از اسم پستت
۱۲ مرداد ۹۸، ۰۰:۴۷
پاسخ:
آخ آخ این شعره... *__*
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
کنجی برای حرفهای مشوّش یا بسامانِ من، مجمل یا مفصّل... پایبندی به نوع نوشتن یا نوع محتوای خاصی وجود نداره :)
باز به دنبال پریشانی ام
طاقت فرسودگی ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی ام
آمده ام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظه ی توفانی ام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آماده ام تا تو بسوزانی ام
آمده ام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانی ام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی ام
خوبترین حادثه می دانمت
خوبترین حادثه می دانی ام
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیرزمانی است که بارانی ام
حرف بزن حرف بزن سالهاست
تشنه ی یک صحبت طولانی ام
ها... به کجا می کشی ام خوب من؟
ها... نکشانی به پشیمانی ام