پوستکلفت شدم. بسیار سخت، بسیار پوستکلفت، بسیار حسنکننده، بسیار دستنیافتنی. خودم هم برای پیدا کردن خودم، باید چندین لایه رو کنار بزنم تا ببینم اصلا چیزی هست؟ چیزی مونده؟ چیزی باقی گذاشتم؟..
غمم میگیره عزیزم. غمم میگیره که نمیتونم صادقانه و از تهِ دل باهات همدردی کنم. ببخش که به اندازه شش سال پیش، در رو به رو شدن با آوار غم و سبک کردنش، خبره نیستم...
و چه قدر سخته دیدن کوچ کردن آدما از کنارت به خاطر اینکه دیگه مثل قبل نیستی ... !