من با دست پیش میکشم با پا پس میزنم.
کم صبر و طاقت شدم. یه دفعه سر یه چیز کوچیک و بیاهمیت کلی ناراحت و عصبی میشم و خیال میکنم دنیا جلوم وایساده و کائنات کلا با من مشکل داره و میپرم به بقیه. یکم بعد که فروکش کرد، هی فکر میکنم این چه کار مسخرهای بود من کردم! آرومگرفته و خجالتزده میرم سراغ آدما و میگم من بودم فلان کردم دو دیقه پیش؟ ببخشید زیادی ناراحت شده بودم، دلیلی نداشت.
خب درست شو لامصب!
مهلت ثبت نمرات تو سامانه داره تموم میشه و من هنوز تمرین میفرستم
#ددلاین_ها_را_به_سُخره_بگیریم
دلم یه چیز پررنگ میخواد. یه چیز مزهدار. از جنس سفر باشه، کتاب، همصحبتی، هر چی..
امروز که باید مامانو خوشحال میکردم مثلا، فکر کنم کلی ناراحتش کردم ناخواسته.