حرم رفتن اول صبحی، بر هزار درد بیدرمان دواست.
"دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من..."
تا این خانومه توی زندگی پس از زندگی، این شعرو در وصف حالش بعد از تجربهی نزدیک به مرگش نخونده بود و از شدت شوق گریه نکرده بود، هیچ حس عرفانیای بهش نداشتم.
افتاده سر زبونم و روحم باش پرواز میکنه.
+ ساعت ۱ و فردا ۱۳:۲۰ تکرارشه؛ شبکه چهار. تلوبیونم که هست :)
به نظرم توی انسانها هم مثل خیلی از حیوانات، جنس ماده انتخابکننده و نر انتخابشونده ست. خواستگاری/پیشنهاد دادن هم از طرف آقایون، بیشتر جنبه عرضه کردن خود برای انتخاب رو داره. شبیه به رفتارهای نمایشی جنس نر در اکثر حیوانات.
نشونهش اینکه اغلب خانمها سختگیر ترند و کلی بالا پایین میکنند طرف مقابل رو، در حالی که آقایون راحتتر تصمیم میگیرند و معیارهای کمتر و سادهتری دارند.
+ کاملا ممکنه که هر مردی از مردانگیش و هر زنی از زنانگیش فاصله بگیره.
خیر توی دنیا جریان داره. تو همهی وقایع، تو تکتک لحظات. این ماییم که تصمیم میگیریم باش همراه بشیم یا نه.
یعنی بله؛ الخیر فی ما وقع، الشر هم فی ما وقع :)
یه زمانی از معیارای مهمم برای ازدواج، این بود که دیدمون به زندگی شبیه هم باشه.
همینقدر تو هپروت. :))
این همه حرف زدیم، حس میکنم اصلا نشناختمش.
تو طبقهبندیهای ذهنیم جا نمیگیره چون. (شکرِ خدا.)
اگر برمیگشتم، مهندسی کامپیوتر علموص میخوندم.
و گمونم خیلی چیزا فرق میکرد...