برونگرایی یعنی بها دادن به جامعه/جمع، تعریفِ "خود" در جمع و وابستگی به تایید اون. پس طبیعیه که جامعه هم -که تریبون دستشه- برونگرایی رو ارزش بدونه و به درونگرایی دیدی شبیه به اختلالِ نیازمند درمان داشته باشه.
برونگرایی یعنی بها دادن به جامعه/جمع، تعریفِ "خود" در جمع و وابستگی به تایید اون. پس طبیعیه که جامعه هم -که تریبون دستشه- برونگرایی رو ارزش بدونه و به درونگرایی دیدی شبیه به اختلالِ نیازمند درمان داشته باشه.
فقط منم که این توهم رو دارم گاهی که عه این دوست بلاگرمون نکنه فلانیه تو دنیای واقعی؟!
متلاطم بودم اما برگشتنت غمگینم کرد. تجربهی رهاییِ شیرینی بود. عاقل نشدم هنوز؟ معالاسف...
و میدونی، که تجربههایی وجود دارند در رابطه با آدمها، به مراتب سختتر از دلتنگی.
ما متوجه نیستیم با تجربه حسهای غلیظ -حتی از نوع ناخوشایند- ، چه یادآوریهای سنگین و خلسهآوری برای آیندهمون فراهم میکنیم... و البته که راه گریز درست ازش تجربه نکردن نیست، اتفاقا همیشه غلیظ زندگی کردنه. و البته که گاهی وقتا از اختیار ما خارجه و باید پیش بیاد...
و میدونم که شیش هفت سال دیگه، احتمالا فقط یه ردّ محو مونده از همه این خاطراتِ غلیظ امروز.