ناگهانی‌ات

۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

|

از بوسـه گلگون تو خون میچکـــد ای تیر !
جان و جگرم سوخت ،
 به این سـینه چه گفتی ... ؟!

۲۹ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۳ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

کاشکی می‌شد بهت بگم ...

هرچقدم که دلخوری باشه ، فک کنم همین‌که هرروز پامیشم میبینم سجّاده‌ت پهنه ، یه بخش عظیمی از خوش‌بختی باشه. :‌)


و وی پس از هرگونه ابراز محبّت و حسّ صمیمیتی دچار شکّ و تردید و امّا و اگر میگشت. از کی اینطوری شد ؟!

۲۰ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

که هی مچاله کنم هر چه می نویسم را ...

چه‌قدر سخت‌َم.


× کوتاه‌تر از عنوان :))

۱۵ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۵۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰