منم از این همه قاعده قانونی که یادآوری میکنه بم چقدر افسار گسیخته ایم خوشم نمیاد رفیق
ولی چاره چیه؟ افسار گسیخته ایم!
منم از این همه قاعده قانونی که یادآوری میکنه بم چقدر افسار گسیخته ایم خوشم نمیاد رفیق
ولی چاره چیه؟ افسار گسیخته ایم!
شاید داشتم سعی میکردم با چیزایی که خیلی قبلا باشون تعریف میشدم خودمو معرفی کنم، چون از تعریف نشده بودن میترسیدم
الانم میترسم
از چیزی که هستم،
یعنی از این همه چیزی که نیستم
از اینکه چیزی نیستم!
احساس تهی شدن میکنم، حتا همون خورده چیزایی که اون موقع داشتم رو هم میشه گف ندارم دیگه به اون صورت.. انگار هیچی از این بیست سال با خودم نیوورده باشم!
این قدر بی وزن؟!
شما نمیدونید چقدر سخته. برای هیچکس نگفتم چقدر سخته.. نمیتونمم بگم..
عجالتاً بپذیرید ازم که خیلی سخته.
آه یکی ذهن منو ازین خطی و منطقی و مطلق بینی رها کنه -ـــ-
که رها نمیشه و خود این مهر تاییدیه بر خطی و منطقی و مطلق بودن :))
من دنبال شباهتم برای درک شدن، برای درک کردن
ولی تفاوتان که جذابیت میسازن معمولا. که باعث کامل شدن میشن، که حتا نیازن گاهی وقتا.
من بیزارم ازین جاذبه وقتی درک متقابلی درش وجود نداره..