ناگهانی‌ات

۱۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

در گلو گیر کرده.

خب من همینم ، چرا میخاید کسی باشم که نیستم ... ؟
۲۷ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۰۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

جالب و شاید ترسناک.

چیزایی که یک زمان مهم‌ترین دغدغه های زندگیت بودن ، الان حتی بهشون فکرم نمیکنی ! و حتی‌تر اون خود قبلی و حرفا و دغدغه هاش ، برات خیلی غریبه و ناشناخته به نظر میاد.

۲۵ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کودکِ درون

هنوزم میشه نشست عصر یخبندان دید و غم دنیارو فراموش کرد.

۲۳ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۰۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

حواسمون به الآن نیست !

آدم بعضی خاطره ها یادش میاد ، نمیدونه ذوق کنه که همچین لحظه های خوبی ثبت شده تو جریان زندگیش یا فرو بره تو خودش که الان چرا نداردشون ؟

۲۲ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۴۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قبول ؟!

"خوشبختی وظیفه ست و اُمید الزام."

۲۰ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بی ربط !

- و خب این خیلی هم خوب نیس که انقد میگردم و میگردم و خوبیای آدمارو بهم پیدا میکنم تا بازم بتونم دوسشون داشته باشم ! وقتی که شاید لازمه دیگه دوسشون نداشته باشم.

- اینایی که همّیشه نصف کاراشون رو دوش بقیه ست به یقین از رو اعصاب ترین آدمان.

- گاهیَم ازین حجم آدم دور و برم خسته میشم.

۱۸ شهریور ۹۵ ، ۲۱:۱۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

و تموم شد.

و خب شاید خیلی مسخره و نادرست هم ، ولی خیلیامون یه تیکّه از وجودمونو تو یاهو مسنجر جا گذاشتیم.

× راضی ایم ولی.

۱۲ شهریور ۹۵ ، ۱۶:۴۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

من خسته ام از حرف زدن با قلم و شعر !

... چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است ؟!

× میگف اگه مُدام آدمارو ببخشید فرصت اینکه بفهمن دارن چه اشتباهی میکنن رو ازشون میگیرنُ اینا. #بی ربط

۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۹:۵۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شاید هم توقّع بیجا.

لطفا حالا که سعی دارم فراموش کنم ، هی یادم نیارید خُب ؟

۱۰ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۴۲ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

گذر زمان ...

بدیش اینه که ما وقتی عوض میشیم که بقیه م عوض شدن.

۰۶ شهریور ۹۵ ، ۰۰:۱۳ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰