ناگهانی‌ات

۲۷ مطلب در مهر ۱۳۹۸ ثبت شده است

.

اونی که تو مدام قسم میخوری پاش وایسی و بعدم خودت میزنی زیرش و به زمین و زمان شکایتشو میکنی، من قسم نخورده پاش وایسادم

۳۰ مهر ۹۸ ، ۲۳:۳۷ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

.

خب چون از صفحه‌های کوچیک خوشمون نمیومد. من یکی مث اون دختره میخوام تو مدرسه که یه روز یهو اومد همه کتابای مصطفی مستورو بم داد گف اینارو اوردم تو بخونی. شما میفهمید ما چمونه؟ مام نمیفهمیم. بارونم که زد. روحانی هنوزم داره میگه باید همه چی خوب باشه. خب باشه. 

۳۰ مهر ۹۸ ، ۲۰:۰۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

.

 «و رحمةُ ربّکَ خیرٌ ممّا یجمعون..» 

۲۹ مهر ۹۸ ، ۱۹:۰۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

.

مثلا، یکم دارم یاد میگیرم که وقتی ناراحت میشم از یکی همونجا ابرازش کنم و نذارم بمونه و گنده شه و کهنه و اذیت الکی برا جفتمون.

بلخره‌م یاد میگیرم انقد فرار نکنم، از همه چی!

یه روزم دیگه انقد مسخره کمالگرا نیستم

 

+ باریکلا. :-"

۲۹ مهر ۹۸ ، ۰۳:۰۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

.

زیاده روی میکنن، محدودیت و قید و بند رو مانع آزادی و رهاییِ ظاهریِ از ناکجا تقدس یافته ی پوچ شون میبینند و زیر پا میذارن و پست میشمرنش، اسم این میدونی که میتونن توش بتازن با خیال تخت و بی عاری تمام، و این بی قیدیِ در وهله اول لذت بخش و در واقع جلو  رفتن تو  رنج و تباهی خودساخته ی براومده از این زیر پا گذاشتن رو هم میذارن زندگی و تلاش و مبارزه و سرسختی و کسب تجربه!

بیرازم ازین سیاهی ای که میسازید و ازش مینالید و با ولع میخواید بقیه رو هم بکشید توش

و بیرازم از سیاهی هایی که خودم میسازم و ازشون مینالم!

و میدونم که مسخره ست اگر فکر کنم خوبم و متفاوت و تافته ی جدا بافته، این حرفا فقط از سر اینه که یادم بمونه چی بده که بتونم هم خودم ازش دور بمونم و هم باش مبارزه کنم

 

+ همه ش نتیجه دور شدن از توعه...

حالا بهتر میفهمم که چرا به گناه میگه اسراف.. فکر کنم اصلا تعریف گناه همینه

فیلمه خوب بود، چون باعث شد این فکره بیشتر ریشه بدوونه تو سرم.

۲۹ مهر ۹۸ ، ۰۲:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

.

کوکو سیب زمینیش خیلی چربه. بدم میاد. جاش نارنگیای خوبی داره. خب نارنگی میخوریم.

میگه نت تو هم ضعیفه؟ میگم آره.

این کیبورده هم نیم فاصله شو پیدا نمیکنم، بهتر. دلم ساده نوشتن میخواد.

جزئی شد؟ خب باشه. نه که حواسمون به کل از کل پرت باشه که. نه، حواسمون هست. اونم به موقعش.

چقدر قویه این دختر! چقدر محکمه. چقدر وسیعه. چقدر خوبه. چقدر شبیهش نیستم...

نارنگیشم که مزه نداره. منم حواسم نیست که سرما خوردم.

این نیومده بود اتاق ساکت بودا! خوب بود حالمون.

دمخور آدمای نامربوط شدیم. خب دیگه نمیشیم! درستش میکنیم...

 

+ تو نخِ ابره که بارون بزنه

اگه بارون بزنه

آخ اگه بارون بزنه...

۲۸ مهر ۹۸ ، ۲۰:۳۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

.

نگا میکنم که چقد خراب شدم

بعد میگم که نباید انقد غر بزنم

باز میبینم نه خیلی خراب شدم!

به خودم میگم کم غر بزن، تهش که چی؟!

بعد..

.

.

.

باشه خب، غر نمیزنم.

 

۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۶:۴۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

.

همه‌ش چوب حساب گنده باز کردن رو چیزای کوچیک‌و میخورم؛ و عکسش

۱۷ مهر ۹۸ ، ۰۱:۱۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

.

هیچ وقت تو این سطح از یقین نبودم! و خوشحالِ اینم

-

تمایلمون به بدتر کردن حالمون وقتی حالمون بده هم چیز جالبیه!

-

قبلا شبها انقدر اذیتم نمیکردن..

-

بیاید فیلم ایرانی بم معرفی کنید :)

۱۵ مهر ۹۸ ، ۲۱:۲۱ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

.

باید خیلی کفه‌ی منطقمو سنگین کنم که بتونم ازین ماجرا رد شم

بی‌اندازه سخت و طاقت‌فرساست.. . 

۱۳ مهر ۹۸ ، ۲۱:۵۶ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰