چه قدر سر در گمم، چه قدر!
مسخره ست که بعد این عمرِ بیست و دو ساله نمیدونم کجا وایسادم، چی میخوام از زندگی و قدم بعدیم چی باشه؟ هیچ نمیدونم ها! این قدر که انگار بچه اول دبیرستانی. جالب اینکه اون موقع دقیق می دونستم چی میخوام :)
هر قدرم بگن که اووو تا سی اقلا وقت دارین که راهتونو پیدا کنین و تثبیت بشین. مسخره ست که حس میکنم چیزی در دست ندارم، حتی کششِ بیشتر به یه سمتی...
انگاری دنبال اینم که کسی محدودم کنه، و همزمان اگر محدود بشم، جیغ میزنم! :))
+ به سبک رضا امیرخانی، برم دنبال بیلسازی ای چیزی شاید کمک کرد خودمو پیدا کنم!
همه همینن حتی اگر وانمود کنن که هدف دارن.
بعید میدونم کسی جواب این سوالا رو بدونه
بعضیا فقط سوار زندگی میشن بدون اینکه جواب این سوالا رو بدونن
سخت نگیر