فک کنم سختترین مرحلهش اینه که بپذیریم برای حاکم شدن خوبی، باید با بدی مبارزه کرد. و چهقدر سخته این! چهقدر!
که من حتا جرئت نکردم اینو جایی که بیشتر میشناسنَم منتشر کنم :)
فک کنم سختترین مرحلهش اینه که بپذیریم برای حاکم شدن خوبی، باید با بدی مبارزه کرد. و چهقدر سخته این! چهقدر!
که من حتا جرئت نکردم اینو جایی که بیشتر میشناسنَم منتشر کنم :)
تو اون وضعیتم که "تا فلانکارو نکنی، نمیذارم هیچکار دیگهای کنی!" و نه فلانکارو میکنم، و نه هیچکار دیگهای رو.
بابا اوکی؛ شماها سالم، شماها نرمال.
ولم کنید لامصّبا :))
به قول آیدین، چیکار دارم؟!
من فهمیدم.
ولی روحم ضعیفتر از اونه که بتونه چیزی رو که فهمیده، پیاده سازی کنه ...
از مزخرفترین حسّام اینه که حس کنی به جایی که توش قرار گرفتی، تعلّق نداری ...